راه بی انتها


بی سبب تند مران جاده دراز است هنوز
بی گمان راه پر از شیب و فراز است هنوز

راز این عشق به فرزانه مگو ، با دل گو
سِر نگهدار که دل محرم راز است هنوز

گر در مسجد و محراب به رویم بستند
حرجی نیست در میکده باز است هنوز

جان ما در طلب وصل تو بر لب آمد
نرگست در صدد غمزه و ناز است هنوز

دل چون برف تو سرد است ولیکن دل ما
در تمنای تو در سوز و گداز است هنوز

دل دیوانۀ ما معدن عشق است ولی
ساغر جان تو خالی ز نیاز است هنوز

عشق پیرانه سر و گردش این چرخ فلک
کودک طبع تو هم فرفره باز است هنوز

سالکان در طلب عشق حقیقی رفتند
پای ما در گرو عشق مجاز است هنوز

دل غمدیده به درگاه خدا حاضر کن
چاره درد تو در صبر و نماز است هنوز

صبر کن چون سر ایمان تو صبر است شهاب
مویه کم کن ، سر این رشته دراز است هنوز

جمعه 8 مهر 1384
25 شعبان المعظم 1426
ساعت 9 شب .

افسانه مجنون


دیشب به خانه دل تو میهمان شدم
گویی که پادشاه به ملک جهان شدم

خود یاوه نیست این که تو لیلای من شدی
من با فسانه مجنون همداستان شدم

لبخنده ملیح تو بر لب نشانه ای است
از دیدن نشانه شوقت جوان شدم

ده روز هجر روی تو صبرم ز کف نبرد
رفتی به سوی مشهد و من در فغان شدم

پنجشنبه -  7 مهر ماه 1384
24 شعبان المعظم 1426
تهران .