بر باد شد دلم



وقت زیارت حرمت شاد شد دلم
از قید غصه ها همه آزاد شد دلم

شیرین تر از طواف تو خوابی ندیده ام
اَحلی مِن العسل ، همه فرهاد شد دلم

آقا ! دلم به لطف شما گرم و روشن است
خورشیدِ ظهرِ نیمۀ مرداد شد دلم

من خطبه های دختر مولود کعبه را
در شام و کوفه دیدم و آباد شد دلم

مولا ! نگاهی از سر رحمت به من فکن
چون بَرده ای که بُرده ای از یاد شد دلم

ثبت است برجریدۀ عالم دَوامتان
من شاهدم که دفتر اسناد شد دلم

تا انتقام خون تو چیزی نمانده است
زخم از فساد و کینه و بیداد شد دلم

فریادِ العطش ز بیابان کربلا
با گوش دل شنیدم و فریاد شد دلم

کامت دوباره تشنۀ یک جرعه آب شد
مسمومِ زهرِ کینۀ شیّاد شد دلم

طفلت هنوز گرم تلذّی است از عطش
چون شیرخواره ، طعمۀ صیاد شد دلم

از آب هم مضایقه کردند کوفیان
مذبوح قوم جاهل جلاد شد دلم

زخم از شماره بر تنت ای گل فزونتر است
شرمنده از شمارش اعداد شد دلم

کشتی شکست خوردۀ طوفان کربلا
غرقابِ خونِ دیدۀ اَمجاد شد دلم

ای سرو راست قامت بستان مصطفی
بعد از تو چون رَماد چه بر باد شد دلم

آتش گرفته خیمۀ طفلان فاطمه
سوزان چو درب خانۀ اوتاد شد دلم

نوغنچه های باغ فدک را کتک زدند
بر نیزه ها به دیدۀ اَشهاد شد دلم

آنقدر درس مرثیه ات را مرور کرد
تا در کلاس گریه ات استاد شد دلم

طبعم اگر افاقه کند دل فَرَزدَقی است
مبهوت صبر حضرت سجاد شد دلم

شعرم عطای دختر موسی ابن جعفر است
از قم دوباره راهی بغداد شد دلم

شب اربعین حسینی / 20 صفر 1432  .
قم - حرم مطهر فاطمه معصومه سلام الله علیها

دوباره می شنوم


در رثای سالار شهیدان (ع)


دوباره از حرمت بوی سیب می شنوم [1]
شمیم دلکش عطر حبیب می شنوم

زفیض گریة برخود مکن مرا محروم
که من روایت "یا ابن الشبیب" می شنوم [2]

صدای گریۀ طفلان ، فغان و شیون و آه
به ماتمت ز فراز و نشیب می شنوم

ز بعد هجر تو ای باغبانِ سوخته باغ
صدای گریه صد عندلیب می شنوم

غم مصیبت جانکاه ، چاره اش مرگ است
بسان تو صیه ای کز طبیب می شنوم

مسیح فاطمه را بر صلیب می بینیم
تلاوتش ز فراز صلیب می شنوم

نکن مضایقه ! آهسته تر به میدان رو !
ز خیمه های تو "أمّن یجیب" می شنوم

به حزن و درد و تألم ز غایب منصور [3]
نوای نالۀ "خدّ التریب" می شنوم[4]

چه نغمه ای است حزین در ورای زمزمه ها
ندای ندبۀ "شیب الخضیب" می شنوم[5]

غریو هلهله و پایکوبی و فریاد
ز خیل دون صفت نانجیب می شنوم

به آتشی که دل کودکان فاطمه سوخت
ز نسل بولهبان ، من لهیب می شنوم

قیام محشر کبری است یا که عاشوراست
به صبح تیره اذانی غریب می شنوم

زخیمه صیحه بلند است "یا جواد أبی !"[6]
صدای شیهۀ اسبی نجیب می شنوم

حدیث منزلتت از زبان آب که گشت
ز کام سوخته ات بی نصیب می شنوم

محرم الحرام 1432 قم المقدسه
[1] حدیث بوی سیب بحارالانوار ج 43 ص 289
نقل از امام زین العابدین (ع) که فرمود من بوی سیب را از مرقد پدرم استشمام می کنم ...
[2] نقل از امام رضا (ع) که فرمود یابن الشبیب إن کنت باکیا لشیء فابک للحسین (ع)
[3] زیارت عاشورا: فأسأل اللهَ الَّذی اَکرَمَ مَقامَکَ وَاَکْرَمَنی اَنْ یَرزُقَنی طَلَبَ ثارِکَ مَعَ اِمامٍ مَنصُورٍ
[4] زیارت ناحیه مقدسه : السلام علی الخدّ التریب
[5] زیارت ناحیه مقدسه : السلام علی الشیب الخضیب
[6] یا جواد أبی هل سقي أبی أم قتل عطشانا ؟ ، ای اسب پدرم آیا پدرم سیراب شد یا تشنه به شهادت رسید ؟

دریای رحمت

به مناسبت میلاد مسعود عالم آل محمد (علیهم السلام)

ولادت طرب انگیز ثامن الحجج است
بیا که بهر فقیران زیارتش چو حَج است [1]

به منزلت نرسی گر اطاعتش نبری
که در طریق هدی معصیت چو بار کج است [2]

زفیض بارگه خواهرش مشو غافل
شریعه ، شعبه ای از شطّ حُجّة الحُجَج است [3]

دخیل زن به ستون هدایت رضوی
از این ستون نشنیدی به آن ستون فرج است ؟

بهانه گر به دل افتد چه حاجتش به دلیل ؟
که در طریق وفا پای مُستَدِل فلج است [4]

ولیتَ قد بَذلَت فیه دونَ مَصرَعِه
نفوسُنا مُهَجاً ، گرچه خون دل مُهَج است

به طوس اگر که رسیدی زلطف و قسمت دان
وگرنه آخر همت اگر رسد کرج است [5]

اگر که طالب فضلی گناه کمتر کن
که در مرام رضا اهل معصیت همج است [6]

شهاب اگر که رسیدی به حائر رضوی
به آب دیده وضو کن که لُجَّةُ اللُجَج است [7]

سه شنبه 27/7/89
11 ذی القعده 1431
مصادف با ولادت با سعادت علی ابن موسی الرضا (ع)
قم المقدسه

[1]  حج فقرا - زیارت حضرت هزار حج و هزار عمره است .(البحار ج102 ص31 رواية2 باب4)
 [2] اشاره به ضرب المثل معروف "بار کج به منزل نمی رسد"
[3]  شریعه : ایهام نهر و شریعت - شط : رود بزرگ
[4]  اشاره به بیت مولانا "پای استدلالیان چوبین بود"
[5]  ایهام : بزرگراه همت که در دست امتداد تا کرج است . و همت بدون قسمت که بیراهه می رود .
[6]  الناس ثلاثة عالم ربانی، متعلم علی سبیل نجاة و همج رعاع .
[7]  لجّه : دریا - لجج : جمع لجه ، دریاها

ولادت معصومه

به مناسبت میلاد فاطمه معصومه (سلام الله علیها)



رسید موعد جشن ولادت معصومه
زمان عرض ارادت به ساحت معصومه

قلوب مردم ایران دوباره راهی قم شد
بسا که فیض برند از عنایت معصومه

چو صف کشند خلایق به روز حشر مرتب
خوش آنکه بهره برد از شفاعت معصومه

رضا به حکم الهی است همچو حضرت زینب
رضای حق بود اندر رضایت معصومه

چو گم کنی ره  منزل نگه به سوی حرم کن
چراغ راه گزین از هدایت معصومه

به بیت نور[1] گذر کن ببین عمارت دل را
عمارتی است بلند از عبادت معصومه

یقین که آیت حق است آنکه اهل عمل شد
چو درس خواند اگر نزد آیت معصومه

شعار مردم ایران ولایت است که آن هم
هماره منشعب است از ولایت معصومه

شهاب از چه غمینی ؟ گذر کن از سر دنیا
دخیل کن به دو دست از کرامت معصومه

17 مهرماه 1389
اول ذی القعده 1431
قم - حرم مطهر

[1] بیت النور : منزل موسی ابن خزرج ، اقامتگاه و عبادتگاه حضرت معصومه (س)
در قم ، که هم اکنون به مسجد و زیارتگاه عشاق اهل بیت (ع) مبدل شده .

مزار آفتاب


ما از زبان خویش ترنم نمی کنیم
نان می خوریم و فکر به گندم نمی کنیم

پیوسته در معاملۀ نقد و نسیه ایم
ما سودی از بضاعت مردم نمی کنیم

دیگر ز قید پول پرستان هرزه گر
رستیم ، چون معامله در قم نمی کنیم

از دست آن جماعت دون مایه داغها
بر دل نهاده شده که تبسم نمی کنیم

ما نقد عمر اگرچه سفهیانه باختیم
لیکن مزار فاطمه را گم نمی کنیم

این شعله های آتش عشق است کز درون
برپاست ،  ما تدارک هیزم نمی کنیم

در کشتی نجات نشستیم و بیمی از
طوفان و موج در دل قلزم نمی کنیم

لبریز گشت جام می اندر خم غدیر
ما ارتزاق باده جز از خم نمی کنیم

بانوی آب و آینه ، بانوی آفتاب
ما شکوه جز به محضر خانم نمی کنیم

پروا مکن شهاب که دیگر رها ز دست
دامان دخت حجت هفتم نمی کنیم

شنبه سوم مهرماه 1389
شانزدهم شوال 1431
قم المقدسه

غریبانه می روم

(به مناسبت هجرت به قم)


 
من از این شهر واژگون ، چه غریبانه می روم
من غریبانه از وطن ، مثل بیگانه می روم

دیگراین شهرباشکوه، پیش چشمم خرابه ای است
عمرم اینجا تباه شد ، من ز ویرانه می روم

شهر دیر آشنای قم ، عش آل محمد است
چون پرستوی خسته ای ، سوی کاشانه می روم

فکر و عقل معاش را ، در وطن جا گذاشتم
پی تحصیل معرفت ، همچو دیوانه می روم

مال و عنوان و اعتبار ، ثروت و جاه و افتخار
همه بازیچه اند و بس ، من کریمانه می روم

والدینم اگر شوند ، راضی از من مرا بس است
مال و مکنت مرا چه سود ، من فقیرانه می روم

من پناهم در این جهان ، دخت موسی ابن جعفر است
در حریمش کبوترم ، به سوی لانه می روم

من بدین دار ابتلا ، چه غریبانه آمدم
چه غریبانه زیستم ، چه غریبانه می روم

جمعه 19 شهریور 1389
عید فطر 1431
تهران

عنایت دوست

نوای دلکش قرآن به صحن گوهرشاد
کبوتران سفید ز قید غم آزاد

دعای جوشن و ذکر توسل و شب قدر
فغان و داد و تمنا و ناله و فریاد

ضریح و گنبد و صحن و مناره و محراب
سرشک شوق و نماز و دعا و استمداد

شمیم عطر فرحبخش مشک و عنبر و عود
نسیم روح فزا در اواخر مرداد

غروب و سفره افطار و جامع رضوی
وضو به آب خنکتر ز آب رکن آباد

تفضلی است کریمانه از عنایت دوست
سعادتی است که هرگز نمی رود از یاد

غرض حقیر مکرر به یادتان هستم
پیامکی است که امشب کنی ز من هم یاد

شب جمعه یازدهم شهریور ماه 1389
بیست و سوم ماه مبارک رمضان 1431
مشهد مقدس