(به مناسبت هجرت به قم)
من از این شهر واژگون ، چه غریبانه می روم
من غریبانه از وطن ، مثل بیگانه می روم
دیگراین شهرباشکوه، پیش چشمم خرابه ای است
عمرم اینجا تباه شد ، من ز ویرانه می روم
شهر دیر آشنای قم ، عش آل محمد است
چون پرستوی خسته ای ، سوی کاشانه می روم
فکر و عقل معاش را ، در وطن جا گذاشتم
پی تحصیل معرفت ، همچو دیوانه می روم
مال و عنوان و اعتبار ، ثروت و جاه و افتخار
همه بازیچه اند و بس ، من کریمانه می روم
والدینم اگر شوند ، راضی از من مرا بس است
مال و مکنت مرا چه سود ، من فقیرانه می روم
من پناهم در این جهان ، دخت موسی ابن جعفر است
در حریمش کبوترم ، به سوی لانه می روم
من بدین دار ابتلا ، چه غریبانه آمدم
چه غریبانه زیستم ، چه غریبانه می روم
جمعه 19 شهریور 1389
عید فطر 1431
تهران
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر