پیامکی به عباس دوست داشتنی

(وقتی مشغول همزدن دیگ حلیم نذری شب 28 صفر بود)

من و یک نیمکت تنهایی و غم طعم نسکافه
تو و آن دیگ بر آتش نهاده چون دل شیدا

بیا این سو که باران نم نمک مرطوب می سازد
خیابان قشنگ بوستان خسروانی را

شب 28 صفر 1427
شهرک ولی عصر (عج)
پارک قائم (باغ خسروانی سابق)

۱ نظر:

صدرا گفت...

دیگ شوق خویش را هم می زدیم/ قصه رب تقبلنا نبود / یک علی می ماند با حوض تهی / آتش دیگم که از سینا نبود / سالها باید بسوزی دیگ را / اوستا گشتن که فوتینا نبود / من فدای غربت نسکافه گون / mate کافی هم به قوطینا نبود