حرف عشق



در کوچه های وادی حیرت روانه ام
شاید ز حسن حادثه پیدا کنم تو را

یا همچو نقش تابلو در قاب پنجره
با سوز و التهاب تماشا کنم تو را

من دل ز ابتدای سخن با تو باختم
بیهوده نیست گر که تمنا کنم تو را

این شعر بی رمق که نوشتم دروغ نیست
قصدم ترانه ای است که شیدا کنم تو را

باید برای رد شدن از وادی جنون
با شعر عاشقانه مهیا کنم تو را

در نرگست چو آینه پیداست برکه ای
باید به رود عاطفه دریا کنم تو را

در دفتر شهاب بجز حرف عشق نیست
مجنون شدم هر آینه لیلا کنم تو را

پنجشنبه 31 شهریور 1384
مصادف با 17 شعبان المعظم 1426
ساعت 1 بامداد تهران

هیچ نظری موجود نیست: